مناجات با خدا ( زبانحال از جانب خداوند)
ای بـنـده بـیـا سـاکـن میـخـانۀ ما باش ما شمع تو گردیم و تو پروانۀ ما باش تا چـنـد خـوری بـاده ز پیـمـانۀ اغیار پـیـمـان بشکن طالـب پیـمـانـۀ ما باش از عشق مجازی نشود کـام تو حاصل از عـشق بتان بگـذر و دیوانۀ ما باش بیگـانـه شو از دیده که نـادیـده ببـیـنی بـیـزار تـو از دیـده بـیـگـانـۀ مـا باش باز است در رحمت ما رحم به خود کن در دام نـیــفــتـاده بــیـا دانـۀ مـا بـاش این کهـنه خـرابات چرا می کنی آباد؟ بـگـذر تو ز آبـادی و ویـرانـۀ ما باش یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز یک مـاه بیا مـعـتـکـف خـانـۀ ما باش هر در که زدی دست رد آمد به جوابت پـس مـنـتـظـر پـاسخ جـانـانـۀ ما باش ژولیده مشو ریزه خور سفـره اغـیـار مهـمـان مـنـی بر سر پـیـمانـۀ ما باش |